من و این همه غصه...
من وشبهایی که سخت صبح میشوند...
من و آوای سکوت شبانگاهم...
من پر بودنم از خالی بودنت اینجا...
من وفریاد هایم از سکوت...
من وعالمی که چشم دیدنمان را ندارد...
من وهق هق های بی صدایم...
من و زانو هایم که شبها درآغوششان میکشم...
من و اوهام نجوایت که مرا میخوانی...
من و دلتنگی
من و نبودنت
من وگریه
نگران من نباش!
مرا تنها نمیگذارند...
نمیبینی؟!
من و این همه غصه...!!!