سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران بهانه بود تا زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم...!!

دلنوشته 5

وقت هایی هست که دلم اندازه دنیاتنگ می شودبرایت

کجای قصه هزارو یک شب تنهایی من گم شده ای؟؟؟

که دیگرنگاهت را لمس نمی کنم!باورت می شوداگربگویمت

دلم به اندازه همه فاصله هایمان بغض داردعجیب؟؟؟؟مثل عروسکی

که دلش می خواهدزارزار گریه کنداما خنده را به لبانش دوخته اند!!

گرفته ام.بریده ام.هرروز...هرلحظه....همیشه...درجامیزنم

دراین حجم نبودنت....حبس کرده ام خودم را دراین خانه....

میدانی برای چه؟؟؟؟ازنگاه این خیابان هامی ترسم..ازنگاه نیمکت ها

آخرهیچ وقت من را تنهاندیده اند!!!اما این دیوارها..عادت کرده اند

به همه چیز.به تنهایی.به گریه های بی صدایم.به تاریکی.سکوت...

درست مثل من بعدازتو...عادت کرده ام اما فراموش نه!!میترسم دیگردلم

تحمل این همه دردیکجارانداشته باشد..میترسم روزی میان همهمه ی

خاطراتت نفس هایم برای همیشه بندبیاید.آنوقت دیگرشب ها

چه کسی به یادت تاصبح گریه می کند..دیگرچه کسی

روزها به عشقت زندگی می کند...آنوقت دیگرچه کسی

منتظرمی ماند...روزهاوماه ها و سالها....چه کسی اینقدر

دوستت خواهد داشت عزیزمن؟؟؟؟تو بگوبرایم؟؟؟؟

وقت هایی هست که دلم نفس کم می آوردازدلتنگی!!!!!!!

باور کن.................

 

 

 


+ نوشته شده در چهارشنبه 91/11/25 ساعت 11:49 صبح توسط باران پاییزی | نظر

............

خبر به دورترین نقطه جهان برسد.....

نخواست او به من خسته بی گمان برسد....

شکنجه بیشرازاین که پیش چشم خودت....

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟؟؟؟

چه می کنی اگراو را که خواستی یک عمر....

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد؟؟؟؟؟

رهاکنی برود از دلت جدا بشود....

به آن که دوسترش داشته به آن برسد....

رهاکنی بروند و دوتا پرنده شوند.....

خبر به دورترین نقطه جهان برسد....

گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد....

خداکندکه...نه...نفرین نمی کنم..

نکند به او که عاشق او بوده ام زیان برسد...

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

گاهی گمان نمی کنی و می شود

گاهی نمی شود که نمی شود....

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است.....

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود.....

گاهی بساط عشق خودش جور می شود

گاهی به صد مقدره ناجور می شود...

گاهی گدای گدایی و چاره نیست....

گاهی تمام شهر گدای تو می شوند....

 

 

غریب است دوست داشتن.....

وعجیب تر از آن دوست داشته شدن.....

وقتی میدانیم کسی باجان و دل دوستمان دارد....

و نفس ها و صدا و نگاهمان....در روح و جانش ریشه دوانده

به بازی اش می گیریم....هرچه او عاشق تر ...ماسرخوش تر

هرچه او دل نازک تر...مابی رحم تر....

تقصیر ما نیست!!!!تمامیه قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند......(شریعتی)

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

دیشب خدا در گوش من گفت: تورا چه به عشق؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت:تو در خوابی و عشقت در آغوش دیگری

لبخندی زدمو گفتم:

خدایا این مخلوق توست شاید تو در خوابی

و خبر از رسم روزگار نداری!!!

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

 

 

 


+ نوشته شده در یکشنبه 91/11/15 ساعت 8:19 عصر توسط باران پاییزی | نظر

بدون شرح6

خاطره یعنی یه سکوت غیر منتظره...میان خنده های بلند...

 

میگذارم و میروم.....نه اینکه دوستت نداشته باشم...نه

از نخودی بودن..متنفرم!!!!

 

جای خالیش بعداز رفتنش..مانند کفش های سیندرلا...

اندازه هیچکس نشد....حتی به زور!!!!!

 

میدونی قشنگترین حس دنیا چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینکه بدونی همون بلایی که سرت آورده...

سرش آوردن!!!!

 

درکودکی در کدام بازی راهت ندادن.....که امروز....

دیوانه وار....تشنه ی بازی با "آدم هایی"!!!!

 

خدایا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم!!!!!

دلم از کار افتاده!!!!!!

 

دلم برای تو که نه...ولی برای کسی که فکر می کردم...

تو بودی.......تنگ شده!!!!!!

 

اینگونه است پایان...اورا به اوج میرسانی.....

و خودت سرگردان خودت می مانی!!!!

 

دلتنگی فقط یک اسم مستعار است.....

برای همه حس هایی که اسمش را نمیدانیم....!!

 

همین مسیر را مستقیم بروی...میرسی به یک دوراهی

یک راه به من ختم می شود...وآن دیگری به ختم من!!!!

 

مچاله کن....بشکن...بسوزان..خط بزن..خلاصه راحت باش!!

ارث پدرت که نیست...دال تنهای من است!!!!

 

 

 

 

 

خدایا...خیلی ها دلمو شکستن.....شب بیا باهم بریم...

من نشونت میدم!!!تو ببخششون!!!!

 

این روزای سخت که بگذره میرم

میزنم رو شونه خدا!!!!میگم....حال کردی جنبه رو!!!

 

"سیاهی لبهایم" از کشیدن سیگار نیست!!!!

سیاه پوش هزاران حرف نگفته است!!!!

 

امروز موهایم را آنقدر کوتاه می کنم....

تا خاطره انگشتانت را از یاد ببرند.....

 

آلزایمر بودی یا عشق!!!!از روزی که مبتلایت شدم

خودم را از یاد برده ام.....

 

اینقدر من را از رفتنت نترسان....

همه ی ما رفتنی هستیم...قرارنیست همیشه بمانیم

ماندن کنار هر کسی لیاقت می خواهد....نه بهانه...

حالابلند می گویم:لیاقت ماندن نداشتی بهتر که رفتی...!!!

 

شیرین ترین "گناه منی"...از تو به خداهم پناه نمیبرم!!

 

کاش بدانی قهر می کنم....تا دستم را محکمتر بگیری

وبلندتر بگویی بگویی:بمان......نه اینکه

شانه بالا بیندازی و بگویی:هر طور راحتی....

 

فراموش کردنت آسان است!!!!

درست مثل آب خوردن.....از همان آب هایی

که میپرد توی گلوو تا سالها فقط عذابش می ماند!!

 

سکوت می کنم...نه اینکه دردی نیست....نه

دیگر گلویی برای فریاد نمانده است!!!

 

میگن سیگار آرامش میده....کاش یکی پیدا میشد...

که بتونه قد یه نخ سیگار باشه

 

 

 

 

 

چه کسی برای عشق بازی من شعر اتل متل خواند!!!

که پایت رابه راحتی از زندگیم ورچیدی!!!

 

هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست!!!

هی عزیز من سلامتی؟؟؟؟؟

 

خداراشکر دیگه هیچ وقت گرسنه نیستم....به یمن وجودت

هر روز سه وعده غم می خورم!!!!

 

می گویند لیاقت نداشت!!!!

نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی...همین!!

 

گاهی احساس می کنم روی دست خدا مانده ام!!!

خسته اش کرده ام.....خودش هم نمیداند بامن چه کند!!

 

کم باش و از کم بودنت نترس....اونی که اگه کم باشی

ولت می کنه...همونه که اگه زیاد باشی....

حیف و میلت می کنه!!!!

 

دلم می گیرد وقتی میبینم او هست..من هم هستم...

اما"قسمت نیست"!!!

 

به بعضیا باید گفت"عزیزم من کارگردان همون فیلمیم

که تو داری برام بازی می کنی...!!!

 

بیا یک شب جایمان را باهم عوض کنیم....

من خیانت می کنم...تو...فراموش کن!!!

 


 

 

 

 

 


 

 

 

 


+ نوشته شده در دوشنبه 91/11/9 ساعت 10:54 صبح توسط باران پاییزی | نظر