سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران بهانه بود تا زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم...!!

هیزمش تر بود...!

میخواستم به آتش بکشم تمام"دوستت دارم" هایم را اما هیزمش تر بود...آتش نگرفت...!

من جهنمی در این شهر بپا کرده ام ولی...

همه هیزم ها تر هستند...!

به گمانم {ته ته} قلبم، آنجایی که هنوز نبضش با  نبضت میزند،

به تمام هیزم های شهر رشوه داده تا این "دوستت دارم" های لعنتی،

هنوز در قلبم "نفس" بکشند...!

 


+ نوشته شده در پنج شنبه 93/4/5 ساعت 5:13 عصر توسط یاسی | نظر