سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران بهانه بود تا زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم...!!

دل نوشته

نگاهت می کنم...چقدرحرف هایت تکراری شده انداین روزها.واژه هایت می سوزانند

مثل سیگارروی لبت...وبعددودسفیدی که گم می شوددرهوای دونفرمان انگار....

ولبخندکج وکوله من...وحرفای تکراری تو....

کجای قصه گم شدم!!!!

کجای این نگاه بی تفاوت توجاخوش کندنگاه بی قرار من؟؟؟!!

ودوباره حرفایت زنگ می زنددرگوشم....

نگاهت نمی کنم این بار...دست هایت چه سردفراموش کردآغوش دست هایم را...

حرف هایت که تمام شدمیروی ...باز...درخیال این همه واژه میسوزم...

ولبخند...ویک آه مختصر...

تمام شد...چه زوددیرمی شود !!!!


+ نوشته شده در جمعه 91/7/7 ساعت 6:5 عصر توسط باران پاییزی | نظر