پاییز شده...دختربچه همسایه کلاس اول میره...ازمن خواست تاکتاباشوجلدبگیرم...سراغ تورومی گرفت...
گفتم میای زمستون حتمامیای......
زمستون شده....برف سنگینی اومده...کل حیاط خونه سفیدپوش شده....
مثل لباسی که منتظرم تابیای وبرای تو بپوشم...مطمئنم بهاراین اتفاق می افته...
بهارشده ...خودموتوخونه حبس کردم...روزی چندبارزنگ خونه به صدادرمی آد..متنفرم ازاین دیدوبازدید....
حتمامی خوان بیان که نبودتورویادم بیارن...تابستون که برگشتی به همشون سرمی زنیم...
برق لعنتی قطع شده...پولشوندادم...
تنهاسرگرمی این روزادیدن فیلم های باهم بودنمون بودکه اونم ازدست دادم...
وقتی برگردی دیگه نیازی به این فیلم ها نیست...تابستونم رفت..
یه حسی بم میگه پاییز بر می گردی...
گاهی دلم می خوادوقتی دلم گرفته..
وقتی تنهایی بهم فشارآورده...
وقتی بغض گلوموچنگ زده...
وقتی آسمون چشام می خوادبباره...یکی باشه...
یکی که بیادکنارم دستاموبگیره...
بگه ببین میدونم غصه داری ...که دردداری ...که دلتنگی
امادوسدارم مثه همیشه صبورباشی...تحمل کنی مقاوم باشی...
اونوقت تواوج اون همه احساس پوچی...
یه آرامش عجیب بشینه ته دلم وبین اونهمه ناراحتی لبخند بزنم وبگم..
میدونم!!!
پ ن:این روزاحال همرومی پرسم...
سنگ صبورغم هاشون میشم...
اشک روگونه هاشونوپاک می کنم...
امایه نفرپیدانمیشه دست زیرچونم بذاره..
سرموبالاببره وبگه حالا توبرام بگو!!!
دلم عجیب باران می خواهد....
ویک هوای دونفره....
چترم رابردارم بدوم زیرباران ..
دست هایم راباز کنم یک نفس عمیق بکشم...
ریه هایم راپرکنم ازهوای لذت...
وبعدآرام قدم بزنم...
می خواهم تنهاییم رابه رخ همه ی دونفره ها بکشم...
پ ن : به یاد جمله ی (باتو زیربارانم چتر برای چه!!!خیال که خیس نمی شود!!!)
امروز دوباره دلم شکست...
ازهمان جای قبلی..
کاش میشد آخراسمت نقطه گذاشت...
تادیگرشروع نشوی !!!
کاش میشد فریادبزنم پایان...
دلم خیلی گرفته است...
اینجانمی توان به کسی نزدیک شد...
آدمهاازدوردوست داشتنی ترند....
این روزا عده ای
یه جوری زیرآبی میرن
که دلت می خوادبهشون بگی:
ببین من نگات نمی کنم
بیابالایه نفسی بکش لااقل خفه نشی!!!!!
پ ن : بعضی ازاین آدمایه صفت دیگم دارن صدرنگی!!!!!!!!!
قبلا میگفتن یک رنگ که باشی زوددلشان را میزنی
خسته می شونداز رنگ تکراریت
این روزهادوره رنگین کمانهاست..
امامن میگم بعضیاروی رنگین کمونم کم کردن شدن تابلوهزار رنگ....
انقدکه میمونی چی بگی بشون!!!!!
واقعاچرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاییزآمده ...وبعدازآن هم زمستان می آید..
خیالم راحت شده است..حالامی توانم دروغ هایی که برایم بافتی بپوشم..
مانده بودم چه کنم بااین همه دروغ...
جالب اینجاست که آنهارابه هیچ کس هدیه نداده ای.همه شان برای منند....!!!
روبه رویم نشسته ای...قلاب دردست...دراندیشه دروغی نو...
هواسردشده است...لطفابرایم یک جفت دستکش بباف!!!!
اشتباهم این بود..عمق رابطه مان آنقدرنبودکه درون آن شیرجه زدم!!!!...
...........
برهنه ات می کنندتابهترشکسته شوی..نترس گردوی کوچک ..آنچه سیاه می شودروی تونیست ..دست آنهاست..
................
باتوزیربارانم ..چتربرای چه؟!خیال که خیس نمی شود!!!!
...........
میدونی سخت ترین لحظه توزندگی آدماچیه؟؟اینکه واسه کسی که دوسش داری .یه تجربه باشی.....
........
حافظه ی آدمهای غمگین قویست....آنهامی داننددرکجای خیابان آن روزمردند!!!!!
......
بعض وقت ها انقدر دلتنگ کسی میشی...........که اگه خودش بفهمه ازنبودش خجالت می کشه!!!
.....
دلم آغوشی می خواهد که نه زن باشد...نه مرد...خدایابیا زمین!!!
..........
انسان فقط قلبشو یه بارهدیه میده ...باردوم عشق نیست عادته!!!(شریعتی)!!
نگاهت می کنم...چقدرحرف هایت تکراری شده انداین روزها.واژه هایت می سوزانند
مثل سیگارروی لبت...وبعددودسفیدی که گم می شوددرهوای دونفرمان انگار....
ولبخندکج وکوله من...وحرفای تکراری تو....
کجای قصه گم شدم!!!!
کجای این نگاه بی تفاوت توجاخوش کندنگاه بی قرار من؟؟؟!!
ودوباره حرفایت زنگ می زنددرگوشم....
نگاهت نمی کنم این بار...دست هایت چه سردفراموش کردآغوش دست هایم را...
حرف هایت که تمام شدمیروی ...باز...درخیال این همه واژه میسوزم...
ولبخند...ویک آه مختصر...
تمام شد...چه زوددیرمی شود !!!!
یاردبستانی من بامن وهمراه منی چوب الف برسرما بغض من وآه منی..
حک شده اسم من وتوروتن این تخته سیاه..ترکه ی بیدادوستم مونده هنوزروتن ما
دشت بی فرهنگی ماهرزتموم علف هاش ..خوب اگه خوب ..بداگه بد..مرده دل های آدماش
دسته من وتوبایداین پرده هاروپاره کنه..کی میتونه جزمن وتودردماروچاره کنه...
یاردبستانی من!!
*********************************************
ازهمه جابوی مهر می آید...ازتوهنوزهم بوی بی مهری!!
پ ن :یه روزایی مثه بچگی تکرارنشدنین.مثه دبستان...مثه دوستی های شکلاتی...یادش بخیر
پ ن : به یاددوستی که دیگه بینمون نیس...روحش شاد!!