• وبلاگ : باران بهانه بود تا زير چتر تو تا انتهاي کوچه بيايم...!!
  • يادداشت : سر ميز شام...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    گفتم بيا … گفت پاهايم يخ زده !

    و من به پايش سوختم !!!


    گرم شد …


    رفت به سوي ديگري

    ×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.


    خيابان چقدر سبز شده است از روزي که مرا کاشت و با ديگري رفت …


    ×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.

    به خاطر دلايل مذهبي از هم جدا شديم


    او فکر مي کرد خداست …

    من قبول نداشتم !


    ×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.

    روز مرگم

    در آخرين نفسم


    فقط يک چيز به او خواهم گفت :

    اونطوري نه


    اينطوري ميرن !!


    ×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.


    پاسخ

    خيلي عالي بودن....ممنونم:))