سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران بهانه بود تا زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم...!!

عشق

از پس شیشه عینک استاد ...

سرزنش بار به من می نگرد.....

باز در چهره ی من می خواند ....

که چه ها در دل من می گذرد.....

می کند مطلب خود را دنبال....

بچه ها عشق گناه است گناه.....

وای اگر بر دل نو خواسته ای.....

قطره ی عشق بتازد بی گاه.....

مبصر امروز چو اسمم را خواند.....

بی خبر داد کشیدم غایب....

رفقایم همگی خندیدند......

که جنون گشته به طفلک غالب....

بچه ها هیچ نمی دانستند...

من آنجا و دلم جای دگر.....

دل آنهاست پی درس و کتاب....

دل من در پی سودای دگر.....

من به فکره تو وآن روز بهار....

که تو را دیدم در آن جامه ی سبز...

نو سخن گفتی اما نه ز عشق ....

من سخن گفتم اما نه ز درد...

با خیالت خوشم از اول زنگ....لحظه ای فارغ از این دنیایم...(سپهری)

 


+ نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2 ساعت 1:4 عصر توسط باران پاییزی | نظر