بسم رب الشهدا و الصديقين
بچه ها يکي يکي شهيد مي شدند کار مصطفي شده بود سينه خيز رفتن ميان مجروحان. آب مي خواستند، آب نبود.با يک کلمن آب برگشت ميان بچه ها، به شوق آب رساندن.صداي ياران بلند بود.يا اباصالح المهدي ادرکنيآب مانده بود دست مصطفي. همه شهيد، همه چاک چاک.علي نوري، منصور موحدي، محمود پهلوان نژاد، همه تک تيرانداز، هر کدام براي خود يک گردان، يک لشکر.ساعت 2 بعد از ظهر، اخبار به مردم گفت که عمليات فرمانده ي کل قوا با انهدام نيروهاي عراقي در شمال آبادن، موفق بوده است.مردم خوشحال بودند از اين پيروزي.ما گريه مي کرديم .شصت نفر از ياران ما مانده بودند زير آفتاب داغ داغ.همه شهيد. همه چاک چاک