وبلاگ :
باران بهانه بود تا زير چتر تو تا انتهاي کوچه بيايم...!!
يادداشت :
عيد
نظرات :
3
خصوصي ،
19
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
دانيال
ديشب خدارو ديدم...
گوشه اي آرام ميگريست...
من هم کنارش رفتم و گريستم...
هر دو يک درد داشتيم ......
" آدم ها...."
عجب از آدمايي، که نشانههايت را ميبينند و انکارت ميکند ...
و عجب از تو که انکارشان را ميبيني و مهرباني ميکني....
پاسخ
ممنون