سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باران بهانه بود تا زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم...!!

تو ذکر مرا بخوان...

روز از پس روز دانه به دانه تسبیح گرداندم...

به تسبیح می ماند زندگی این روزهایم...

نفسهایم را

خنده هایم را 

لحظه هایم را

میشمارد...

.

میشمارد مرا زندگی...

.

.

تسبیح به سخن آی و این بار تو ذکر مرا بخوان...

آشکار کن آنچه به آتش کشید مرا که تو همدم دستان منی و گواهی که 

من چه با درد نوشتم و او چه با لبخند به آتش کشید...

"سبح بحمده" بارالها...

من چشم  فرو بستم بر این آتش ... به همین تسبیح قسم...!

 


+ نوشته شده در چهارشنبه 94/2/30 ساعت 7:41 صبح توسط یاسی | نظر